فرهنگ- خدیجه زمانیان: امروز 8 مهرماه، روز بزرگداشت مولاناست. شاعری که مرزها را شکسته و همه اهل شعر را مسحور غزل‌ها و مثنوی‌های شورانگیزش کرده است. قرن‌ها گذشته اما هنوز اندیشه‌های بشردوستانه‌اش قلب میلیون‌ها انسان را با خودش همراه کرده است.

عشق مولانا به زبان فارسی در مثنوی منعکس شده است

به مناسبت بزرگداشت شاعر بزرگ ادبیات فارسی مولانا در صفحه امروز به سراغ نویسنده‌ای رفتیم که کتابی با عنوان «به دنبال مولانا» را برای گروه سنی نوجوانان نوشته و سعی کرده تصویری دست‌یافتنی از انسان قرن‌ها پیش را به نوجوان امروزی نشان دهد. ماهرخ دبیری که سابقه ترجمه آثار «انجمن شاعران مرده» و«جیمز جویس» و همچنین مقالات ادبی در نشریات تخصصی ادبی را دارد، درباره انگیزه نوشتن از زندگی مولانا برای نوجوان امروز و لازمه آشنایی این گروه سنی با عارفی که قرن‌ها پیش می‌زیسته، صحبت کرده است. 

چه شد که مجذوب نوشتن کتاب «به دنبال مولانا» شدید و خواستید زندگی مولوی را با زبانی ساده برای نوجوانان شرح دهید؟

اسم مولانا از زمان کودکی برای من آشنا بود. اما با خواندن کتاب «پله‌پله تا ملاقات خدا» اثر دکتر زرین‌کوب و «طوفان شمس» اثر عطاالله تدین اطلاعات جامع و جذابی درباره زندگی مولانا و روزگاری که در آن زندگی می‌کرد به دست آوردم، بیشتر نسبت به زندگی مولانا علاقه‌مند شدم و مقاله‌های زیادی راجع به این شاعر مطالعه کردم. وقتی مطلع شدم که قرار است نشر «ققنوس» کتابی با موضوع مولانا برای نوجوانان بنویسد، داوطلب نوشتن این اثر شدم. الگوی نوشتن کتاب‌ها هم به‌نوعی طراحی شده که هم جذابیت و کشش داستانی برای مخاطبانش دارد و هم معلومات کافی برای این گروه ارایه می‌کند.

با اینکه ادبیات گذشته ما سرشار از منابع مطالعاتی است اما چرا این منابع برای گروه سنی کودک و نوجوان بازنویسی نمی‌شود؟

تعداد کسانی که به ادبیات گذشته اشراف دارند، کم است. افرادی هم که حوزه مطالعاتی آنها تخصصی است یا جذب دانشگاه می‌شوند و یا برای بزرگسالان کتاب تألیف می‌کنند.

دلیل دیگرِ این بی‌توجهی، بی‌اهمیتی نوشتن کتاب برای مخاطب کودک و نوجوان با تأثیر از آثار بزرگان و بازنویسی ادبیات گذشته است که چندان جا نیفتاده است. مثلاً مثنوی سرشار از داستان‌های جذابی است که به‌راحتی با زبان ساده و کودکانه قابل بازآفرینی و بازنویسی است. نمونه آن، داستان طوطی و بازرگان است که من در کتاب «به دنبال مولانا» آن را به زبان ساده و خلاصه بازنویسی کردم.

این مسأله باید برای نویسندگان فرهنگ‌سازی شود و اهمیت آن مورد توجه دست‌اندرکاران قرار بگیرد. در این صورت می‌توان آثار بیشتری را  ارایه داد.

در «به دنبال مولانا» زندگی مولانا را به زبان ساده برای مخاطب نوجوان تشریح کرده و به مسأله سلوک روحانی این شاعر توجه داشته‌اید. نوجوانی که در فضای امروز زندگی می‌کند، چقدر می‌تواند با عرفان و زندگی عرفا ارتباط برقرار کند؟

به نظرم، به‌طور کلی انسان‌های امروز با عرفان بیگانه هستند و همین نوع زندگی باعث شده کودکان و نوجوانان با این نوع زندگی بیگانه‌تر باشند. درک عرفان به‌صورت ناب و علمی،‌آن‌گونه که در آثار مولوی منعکس شده، برای نوجوان امروزی سخت و ثقیل است که من سعی کردم آن را با زبان ساده بیان کنم و بیشتر جنبه انسانی و اخلاقی مولانا را نشان دهم. البته مسأله مهمی‌ که در این اثر بر آن تأکید کردم، نشان‌دادن جدیت مولانا در کسب دانش و معرفت و تلاش طاقت‌فرسای او برای انتقال این دانش به نسل‌های آینده بوده است.

به نظر شما چه نقاط مبهمی‌از زندگی مولانا وجود دارد که نوجوان امروزی باید آنها را بشناسد و نویسندگان باید به آنها بپردازند؟

زندگی ساده و سالم این شاعر کمتر مورد توجه قرار گرفته و اتفاقاً شناخت آن مورد نیاز انسان امروز است. مولانا به خاطر نوع تربیت پدرش، سلطان‌العلما، زندگی ساده و بسیار فرهنگی داشته است. او به‌گونه‌ای تربیت شده که از زمان کودکی برای کسب دانش و آگاهی و توجه به آثار شاعران و عارفان قبل از خودش مثل فردوسی و عطار تلاش زیادی کرده است. در زندگینامه‌اش می‌خوانیم که وقتی عطار در 12 سالگی اسرارنامه خود را به او هدیه می‌کند، از نیشابور تا بغداد و سوار بر شتر کتاب را مطالعه می‌کند. بنابراین زندگی سالم او و تلاش برای کسب آگاهی لازم نسبت به پیشینیان خیلی می‌تواند در تشویق نوجوانان برای پیشرفت مؤثر باشد و باید مورد توجه قرار بگیرد.

قله‌های ادبی ایران چقدر در دنیا شناخته شده‌اند و در این میان سهم مترجمان ایرانی چیست؟

در مورد شناساندن قله‌های ادبی ما تلاش‌های زیادی شده که البته سهم زیادی از این شناخت در گرو تلاش خود خارجی‌ها بوده است. مثلاً هامر، مترجم آلمانی، 200 سال قبل ترجمه خوبی از شاهنامه را به زبان آلمانی ارایه داده و این کار نقش مهمی ‌در شناساندن ادبیات غنی ما در آلمان داشته است. فیتزجرالد هم با ترجمه رباعیات خیام، دنیا را متوجه گنجینه‌های ادبیات فارسی کرد و هنوز تأثیر کارش ادامه دارد. آشنایی گوته با حافظ و ستایشی که او از حافظ به زبان آلمانی کرده است، بسیار در شناساندن این شاعر مؤثر بوده؛ به‌طوری که بیشتر گردشگرانی که به ایران می‌آیند و به شیراز می‌روند آلمانی هستند و ستایشی که آنها از شاعران ایرانی می‌کنند، برای ایرانی‌ها غرورآفرین است. در مورد سعدی هم تلاش‌هایی شده که مخصوصاً کوشش دکتر الهی قمشه‌ای قابل ذکر است. ایشان در کنفرانس‌ها و سمینارهای مختلف بویژه به جامعه انگلیسی‌زبان سعدی را شناساند و ثابت کرد که سعدی اگر بالاتر از شکسپیر نباشد در سطح او هست و آنها خودشان این مسأله را تأیید کردند. در مورد شاعران ادبیات معاصر ما هم ترجمه‌هایی شده ولی کافی نیست. ناگفته نماند که ادبیات معاصر ترک بیشتر از ادبیات معاصر ما در جهان شناخته شده که بسیاری از آن مرهون نوشته‌های اورهان پاموک، بعد از برنده‌شدن این نویسنده در نوبل ادبی است.

به‌طور کلی من فکر می‌کنم که انعکاس مولانا و اشعارش در جهان بیشتر از بقیه شاعران بوده و علت آن هم تجلیلی است که ترک‌ها از مولانا می‌کنند و همچنین ترجمه‌های آنه‌ماری شیمل، اسلام‌پژوه، خاورشناس و مولوی‌شناس سرشناس آلمانی که عاشق مولانا و زبان فارسی بود و کارهای زیادی در این زمینه انجام داد.

البته ترک‌ها هم مثنوی را به زبان ترکی ترجمه کرده‌اند اما مثنوی به زبان فارسی است و زبان ترکی نمی‌تواند ظرافت‌ها و فرهنگ ایرانی را منتقل کند چون مثنوی بر مبنای فرهنگ ایرانی نوشته شده است و عشقی که مولانا به وطن و زبان فارسی دارد، در آن منعکس است. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.